گفتم که بشم منشأ اثر ، حالی که نبودیم صاحب اثر
شدیم مَثَلِ : کَل اگر طبیب بودی سر خود دوا بکردی
صبح میشه این شب ، ولی روسیاهیش میمونه به کلاغ که موند به همون رنگ
نباید نشست بر سر بومی
مگه نگفتن قدیما :
دو نشست بر سر بوم
بلا میشه بر سرمون
یکی بود و یکی نبود
یکی کلاغ و یکی بوف
دریده میشه این پرده ظلمت ، صبح میشه این شب ، سفید میشه این سیاه
اگر که بپره این کلاغ ، نمونه رو سر بوم
تو برو ، برو از محلهمون
پر بکش از این دیار
دیگه برنگرد به این جا
برو به یه راه دور
بذارین توی محل ، بشینن پرستوها
بیارن برای ما ، خبر از فصل بهار
خسته از تاریکی ها
چشممون رو به خدا
منتظر به راهی که ، یه روز خوبم بیاد
آخه پیر شد بابامون ، آخ سفید شد موهامون
پس چرا نمیرسه ، روزای خوب برامون
ما که از خدا نخواستیم به جز از یک دل خوش
چرا پس تو عمرمون ندیدیم یک روز خوش
خشکیدند غنچه هامون ، خاک شدند باغچه هامون
دیگه به قد چنار ، رسیدند بچه هامون
اما از راه نرسید ، خبر از پرستوها
نکنه نفرینمون کرده باشه آقا کلاغ
نکنه شکسته باشیم دل اون
یا شد از حرف ماها ، ناراحت خاطر اون
ما که خب چیزی نگفتیم ، چیز بد ازش نخواستیم
گفتیم از محل ما گمشو بیرون ، بذار وارد بشه شادی به درون
بذار این محل ببینه به خودش رنگ
اگرم نمیری با زبون خوش ، بزنیم سنگ
آخه ما چیزی نگفتیم ، چیز بد ازش نخواستیم
گفتیم از محل ما گورتو گم کن
برو از ولایت و شرتو کم کن
تو بگو شاعرباشی چیز بدی بود؟!
نه آقا شاعره اصلا ، به خدا بد که نبود
از ترازوی عدالت به خدا رد که نبود
پیرمردا میگن از بخت بلند
باید و بریم بسازیم برجی با بیل و کلنگ
بشینیم بالای اون کشیک کشیدن
ببینیم پرستوها کجا رسیدن
ولی بیبی گل میگه چاره یه چیزه
جستن کلاغه و حلال گرفتن
آخه بیبی گل زمستون برسه کلاغه میادش
دیگه کهنیازی نیست به جستنش یا که حلالش
ولی پاش تو کفش دیگه نمیرفت
حرف من یا غیر من تو گوشش نمیرفت
گفته باید جوونامون راهی بشن
از راه دریا برن ، ماهی بشن
بگذرن از میونه دشت و کُتَل
بخونن واسه کلاغ شعر و غزل
تا شاید راضی بشه به اومدن
شاید از پاقدمش ، پرستوها هم اومدن
پیدا شد کلاغ ما ، دوباره با غار و غار ، نشستش رو بوم ما
روز اول نشد از پرستوهامون خبری
روز دویم
روز سیم
کار رسید به هفت و هشت و نه و ده
ولی از بخت بلند ، پرستو در کار نبوده
هفته ها گذشتن و ماه شدند
چشم اهل ده خشک به این راه شدند
دوباره شروع به غرغر که از این کلاغ سیاه نمیشه آب ما گرم
اشتباه بوده از اول که بیاد باز به محل
دوباره آش همون شد و کاسه همون
نمیشه عبرت این محلهمون
دوباره سنگ شدند ، پرت شدند سمت کلاغ
کلاغه رفت و دیگه نرفت کسی هم به سراغ
کسی هم نشد خبردار توی اون دور و برا
یه شکارچیه میزد همه پرستوها
امید اهل ده و قطع میکرد
براش هم نبود مهم قتل میکرد
لابد از عمق وجود خوشحال بود
هدفش پرستو یا هرچی که بود
جیب اون پر میشد از پول و طلا
حالا اهل ده نباشن ، همگی برن فنا
مهم این بود که ندونه احدی
کلاغه بد بشه حتی ابدی
ده ما سوخت و خاکستر شد ، همه جاهای محل بستر شد
جای بوف و زغن و مرغ سحر
اما از کلاغ نبودش هیچ خبر
تاريخ : پنجشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴ | | نویسنده : MENORA33 |